کد مطلب:225251 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:269

بیان پاره ای مکالمات آن حضرت با پاره ای کسان که در حضور مأمون روی داده است
ابن شهرآشوب در مناقب نوشته است كه روز اشعث بن حاتم از حضرت امام رضا علیه السلام در شهر مرو در مائده ای كه مأمون و فضل بن سهل بر آن حاضر بودند سؤال نمود خلقت روز قبل از خلقت شب است یا خلق شب قبل از خلقت روز است فرمود «امن القرآن ام من الحساب»

آیا این جواب را از قرآن می خواهی بدانی یا از شمار ستاره شماران فضل عرض كرد از هر دو فرمود: «قد علمت ان طالع الدنیا السرطان و الكواكب فی موضع شرفها فزحل فی المیزان و المشتری فی السرطان و الشمس فی الحمل و القمر فی الثور فذالك یدل علی كینونة الشمس فی الحمل فی العاشرة فی وسط السماء و وجب ذلك ان النهار خلق قبل اللیل».

و به روایت مجلس در چهاردهم بحارالانوار اشعث بن حاتم گفت در خراسان در آنجا كه حضرت امام رضا علیه السلام و فضل بن سهل و مأمون در ایوان پیری در مرو به یك جای فراهم بودند حضور داشتم پس خوان طعام بیاوردند پس امام رضا علیه السلام فرمود مردی از بنی اسرائیل از من در مدینه سؤال نمود كه روز بیشتر خلق شد یا شب «فما عندكم» شما را در این امر چه علم و خبر است پس حاضران از هر طرف سخن در پیوستند لكن در این مسئله علمی نداشتند این وقت فضل به حضرت رضا عرض كرد «اصلحك الله توما را به این مطلب خبر بده».

فرمود بلی از قرآن یا از حساب فضل عرض كرد از جهت حساب یعنی نجوم فرمود تو خود می دانی یعنی چون به علم نجوم اطلاع داری دانسته ای فضل كه طالع



[ صفحه 279]



دنیا سرطان و آن هنگام كواكب سیاره در مواضع شرف خود بودند ستاره كیوان در برج میزان و مشتری در برج سرطان و آفتاب در برج بره و ماه در كوشك گاو بودند و این جمله دلالت بر آن دارد كه خورشید در كاخ حمل در عاشر از طالع در وسط السماء بوده است پس روز قبل از شب خلق شده است و اما از قرآن پس در این قول خدای تعالی است «لا الشمس ینبغی لها ان تدرك القمر و لا اللیل سابق النهار».

نه آفتاب را میشاید كه قمر را دریابد و نه شب را میشاید كه بر روز پیشی بجوید «ای سبقه النهار» یعنی روز بر شب تقدم و سبقت دارد.

مجلسی اعلی الله مقامه می فرماید: در این خبر اشكالاتی است نخست اینكه ظلمت و تاریكی و سیاهی كه شب از آن حاصل می شود عدم نوری است كه روز از آن حاصل و عدم حادثی است كه مقدم بر وجود آن است و جواب این است كه ظلمت عدم مطلق نیست بلكه عدم ملكه است چه این عدم نور است از آنچه از شأن او این است كه نیرو فروزنده باشد و مانند این ممكن است كه مقدم و مؤخر واقع شود و حاصل اینجا این است كه اول خلق عالم روز بوده است یا شب.

دوم این است كه نزد خلقت شمس به ناچار در پاره ای نقاط زمین بایستی شب باشند و در بعضی روز و از این حالت تقدم برای یكی از این روز و شب بر دیگری بر زمین نخواهد بود و جواب این مطلب این است كه سؤال از معظم معموره ی زمین است كه آیا زمان در آن معموره شب بوده است یا روز پس منافی نیست وجود دلیل در آنچه در قطر زمین اندر آید.

سوم این است كه مراد به طالع دنیا چیست چه هر نقطه از نقاط زمین را طالعی و هر نقطه از نقاط منطقة البروج را طالع افق از آفاق است و جواب این است كه مراد به طالع دنیا طالع قبة الارض است یعنی موضعی از ربع مسكون در وسط خط استوا طولش از جانب مغرب است بنا بر مشهور یا از جانب مشرق است بنا بر رأی اهل هند به نود درجه و گاهی اطلاق بر موضعی از ارض كه طولش نصف



[ صفحه 280]



طول معموره از زمین یعنی نود درجه است و عرضش نصف عرض معموره از زمین است یعنی تخمینا سی و سه درجه است می شود و از خواص قبه این است كه چون واصل شود شمس در آن قبه به نصف النهار بر جمیع ربع مسكون نهارا طالع می شود پس نكته در تخصیص ظاهر می شود و ممكن است كه طالع در آنجا بر حسب قیاس به كعبه معظمه باشد چه این مكان مقدس خلقا و شرعا و شرفا در وسط زمین واقع شده است.

اشكال چهارم این است كه بودن كواكب در مواضع شرف خود بنابر قواعد منجمین و اصطلاح ایشان استقامت نمی جوید زیرا كه بر عقیدت منجمین شرف عطارد در برج سنبله و شرف شمس در كاخ حمل است و عطارد به این اندازه از شمس دوری نمی گیرد و جواب این است كه اما رضا علیه السلام بنا این مسئله را بر آنچه در حضور معالم ظهور مباركش مقرر و معلوم بوده است نهاده نه آنچه منجمین در شرف عطارد گمان می برند یا اینكه گفته شود مستثنی است از این امر و این مطلب بر آنچه نزد ایشان معلوم است حواله شود با اینكه گفته شود مراد به كواكب اربعه ی مفصله است اعتمادا علی ذكرها بعده.

اشكال پنجم این است كه مقرر در كتب احكام در بحث قرانات این است كه هفت ستاره مجتمع بودند در اول حمل و اگر فرض نمائیم كه منجمین در این امر خطا كرده اند بر فضل بن سهل و سایر حضار كه در آن مجلس در صفت نجوم متدرب بودند واجب بود كه از این مطلب از آن حضرت پرسش كنند و در این مسئله مراجعه نمایند و هیچ از ایشان نقل نشده است كه اقدامی در این پرسش و مراجعه نموده باشند و جواب این است كه ایشان در این امر و عقیدت اتفاق نداشته اند پس تواند بود كه فضل و غیر از او كه حضور داشته اند سالك در این مسلك بوده اند و تواند بود كه راوی در فهم كلام آن حضرت علیه السلام خبط و سهوی نموده باشد و كلام آن حضرت این باشد كه ستارگان با شمس بده اند در شرف خود شمس و ضمیر در شرفها راجع به شمس باشد نه كواكب و برایشان مشتبه شده باشد و مرجع ضمیر را



[ صفحه 281]



كواكب دانسته باشد. ففصل كماتری.

مجلسی می فرماید بنابر آنچه مذكور داشتم حاجتی به تحریف حدیث و نسبت سهو به راوی نیست و آنچه آن جماعت مذكور داشته اند مستند به حجتی نیست و بیشتر اقاویل ایشان در امثال این مسائل به اوهام فاسده خودشان استناد دارد و از خیالات واهیه ایشان تراوش می نماید و بر كسانی كه در زیر ایشان تتبعی دارند مخفی نیست.

ابوریحان در این باره میگوید در هر یك از ادوار كواكب در اول فراهم می شوند بدءا و عودا لكن این حال در اوقات مختلفه روی می گشاید پس اگر حكم بشود بر اینكه در اول حمل كواكب در این وقت مخلوقند یا حكم بشود بر اینكه اجماع كواكب در آن می شود همان اول عالم یا پایان عالم است این دعوای او از بینه و گواه عری می گردد اگر چند داخل در امكان باشد لكن امثال این قضایا جز بحجتی روشن و برهانی مبرهن یا آن كس كه از اوایل و مبادی اخبار او موثق و قول او محل اعتماد و متفرد در نفس و اتصال وحی و تأیید او صحیح باشد مقبول نمی شود همانا می تواند باشد كه این اجرام متفرقه غیر مجتمعه بوده اند هنگامی كه مبدع ابداع آنها را نموده است و احداث آن را فرموده است و برای همین حركاتی بوده كه حساب و علم نجوم اجتماع آنها را در نقطه واحدة در این مدت واجب می گردانیده است.

اشكال ششم این است كه استدلال به این آیه مزبوره تمام نیست زیرا كه ممكن است كه قول خدای تعالی «و لا اللیل سابق النهار» بنابراین باشد كه شب قبل از وقت مقررش و زمان مقدرش نمی آید چنانكه خورشید قبل از هنگام خودش طلوع نمی كند پس هر یك از لیل و نهار نمی آیند یكی از آن دو قبل از تمام شدن آن دیگر وجوب این است كه آن حضرت علیه السلام استدلال را بر آن بر نهاده است كه از مراد خدای تعالی در آیه ی شریفه مذكوره معلوم می شود و آن حضرت نزد آن كسان كه در آن مجلس حاضر بودند در این امر امین و مصدق بود.



[ صفحه 282]



هفتم از آن اشكالات این است كه میگویند حدیثی از ابن عباس رسیده است كه منافی این مطلب مذكور است چه آن حدیث حكم به تقدم لیل بر نهار می نماید و آنچه از توریة نیز نقل كرده اند موافق این حدیث منافی بیان سابق است جواب این است كه حدیث ابن عباس را نمی توان با كلام امام علیه السلام كه از اصول معتبره منقول است معارض گردانید و همچنین نقل از توریة ثابت نیست و اگر ثابت هم باشد بیشتر آن تصحیف شده است و محل اعتماد نیست و بسیار می شود كه جواب داده می شود به اینكه حدوث نور بعد از وجود ظلمت است پس ظلمت در نور تقدم دارد لكن طلع خلق فیها، یعنی طالع و خود گسترانیدن زمین همان سرطان بوده است و در این وقت شمس در برج حمل در عاشر بوده است پس اول اوقات در روی زمین همان ظهر است و از این جهت نماز ظهر را نماز اولی نامیده اند چنانكه صلواة وسطی نیز خوانده اند و اینكه تفسیر كرده اند طالع دنیا را به طالع دحو الارض برای این است كه خلقت زمین بر خلقت آسمان تقدم دارد لكن دحو الارض مؤخر است از خلقت آسمانها و به این معنی جمع بین آیات شریفه می شود.

علامه مجلسی اعلی الله مقامه می فرماید ممكن است حمل كردن آن را بر ابتدا خلق كواكب چه حصول روز در حال خلق كواكب باشد و حاصل این است كه خلقت اجزاء دنیا هنگام بودن سرطان بر افق شرقی بالنسبة به سوی قبه زمین تمام گشت و چون بر توالی بروج باز شویم و شش از زیر زمین و سه از بالای زمین شمرده آید عاشر كه حمل است بر سمت الرأس خواهد بود و چون شمس در آنجا باشد بالنسبه به آن معموره كه مسكن اشرف خلق است مقدم است بر لیل و بعد از این بیانات محتمل است كه این مصطلحاتی است كه جاری نشده است عادت ائمة هدی علیهم السلام به ذكر آن و اجراء كلام بر قواعد نجومی است كه ایشان نفی نموده اند و محل اعتنا ندانسته اند و بعضی گفته اند كه این كواكب چون در ابتداء خلقت عالم در مواضع مخصوصه مضبوطه عند اهل العلم اخذا عن الانبیاء و الحجج علیهم السلام بوده



[ صفحه 283]



است پس بعد از آنكه جماعت منجمین پاره ای از این مطالب را از ایشان اخذ كردند چنان گمان بردند كه این كواكب برای این خصوصیت احسن مواضع این كواكب باشد از این روی موضع شرف كواكب نامیدند و از آن پس آن مواضعی را كه در مقابل آنها هبوطا نامیدند چه توهم كردند كه این كواكب در آن حال كه در این مواضع هستند از آن منزلت كه داشتند و در شرف بودند هبوط نمودند جدا.

و اما آنچه از جماعت منجمون اخذ آن از اهل علم فوت شد مثلا موضع عطارد مثلا در پیش نفوس خودشان به خیالات شعریه معین ساختند چنانكه در كتب ایشان مسطور است در تفاسیر در معنی آیه شریفه مذكوره می نویسند نه آفتاب را می شاید كه به سرعت سیر قمر رسد چه قمر تمام بروج دوازده گانه را در ماهی طی كند و آفتاب در سالی قطع نماید و آفتاب در فلك چهارم است و ماه در فلك اول است پس اگر آفتاب نیز به سرعت ماه باشد فصول سال از وضع خود بیفتند و به تعیش و تكوین نبات و حیوان خلل رسد و نه شب پیشی گیرنده است به روز به این معنی كه غلبه نماید به روشنی روز بر وجهی كه دو شب از بیشتر با هم جمع شوند و در میان آنها روز نباشد بلكه متعاقب یكدیگرند و بعضی گفته اند كه مراد به شب و روز علامت آنها است یعنی روشنی شمس و قمر پس معنی این است كه همچنانكه شمس سرعت قمر را در نمی یابد قمر نیز در روشنی به شمس سبقت نمی گیرد و به آن نمی رسد و الله اعلم.

در كتاب مناقب ابن شهرآشوب مسطور است كه از جمله مسائلی كه حضرت امام رضا علیه السلام در حضور مأمون جواب داده است در مسائل صباح بن نصر هندی و عمران صابی یكی این است كه عمران به آن حضرت عرض كرد «العین نور مركبة ام الروح تبصر الاشیاء من منظرها» چشم نوری است مركب یا روح می بیند اشیاء را از منظر آنها؟ امام رضا علیه السلام در جواب فرمود «العین شحمة و هو البیاض و والسواد و النظر للروح دلیله انك تنظر فیه فتری صورتك فی وسطه و الانسان لا یری صورته



[ صفحه 284]



الا فی ماء او مرآة و ما اشبه ذلك» چشم پیه است و آن سفید و سیاه است و نظر و دیدن برای روح است دلیل آن این است كه تو در آن نظر می كنی و صورت خود را در میان دیده ات می بینی و حال آنكه انسان صورت خود را جز در آب یا آینه و آنچه مانند آنها است نمی بیند.

صباح عرض كرد چون چشم كور شد چگونه روح قائم و بینش ذاهب است فرمود «كالشمس طالعة یغشاها الظلام» مانند خورشید فروزان كه ظلمت پرده ی آن شود گفتند روح كجا رفته است فرمود «این یذهب الضوء الطالع من الكوة فی البیت اذ اسددت الكوة» به كجا می رود آن روشنائی كه از روزنه خانه پدید می آید گاهی كه آن روزنه را مسدود می داری گفت «الروح مسكنها فی الدماغ و شعاعها منبث فی الجسد بمنزلة الشمس دارتها فی السماء و شعاها منبسطة علی الارض فاذا غابت الدایرة فلا شمس و اذ اقطعت الرأس فلا روح، مسكن روح در مغز و شعاع آن در جسد پراكنده است به منزله ی خورشید كه گردش آن و محل دورانش در آسمان و شعاع آن منبسط بر زمین است و چون دایره غایب گردید آفتاب پدید نیست و چون سر را بریدند روحی نیست.

عرض كردند پس از چه روی است كه مرد ریش دارد و زن ندارد و امام رضا فرمود «زین الله الرجال باللحی و جعلها فضلا یستدل بها علی الرجال من النساء» زینت بخشید خداوند مردان را به واسطه ریش و لحیه و این ریش را فاصله و تمیزی قرار داد كه مردان را از زنان به آن دلیل بشناسند.

عمران عرض كرد چه باك است مرد را اگر مؤنث باشد و زن را گاهی كه مذكر باشد فرمود: «علة ذلك ان المرئة اذا حملت وصار الغلام منها فی الرحم موضع الجاریة كان مونثا و اذا صارت الجاریة موضع الغلام كانت مذكرة و ذلك ان موضع الغلام فی الرحم مما یلی میامنها و الجاریة ممایلی میاسرها و ربما ولدت المرأة ولدین فی بطن واحد فان عظم شدیاها جمیعا تحمل توأمین و ان عظم احد ثدییها كان ذلك دلیلا علی انه تلد واحدا لا انه اذا كان الثدی الایمن اعظم كان المولود ذكرا و اذا كان الا یسر اعظم كان المولود



[ صفحه 285]



انثی» علت این كار این است كه چون زن آبستن شد و پسر در رحم او در آن موضع كه جای دختر است اندر آید مؤنث می گردد و چون جاریه در آنجا كه در رحم مقام پسر است اندر شد مذكر می گردد چه موضع غلام اندر رحم مادر در آنجا است كه در طرف راست آن است و موضع جاریه در جانب چپ آن است و بسیار افتد كه زن دو فرزند در شكم بیاورد پس اگر در حال حمل هر دو پستانش بزرگ شود و بچه توأمان آورد و اگر یك از دو پستانش بزرگ گیرد این امر دلالت بر آن دارد كه این زن یك فرزند از شكم می گذارد جز اینكه اگر پستان راستش عظیم تر باشد زن مولد پسر باشد و اگر پستان چپش برگ تر باشد آن فرزند مؤنث و زن می باشد.

«و اذا كانت حاملا فضمر ثدیها الایمن فانها تسقط غلاما و اذا ضمر ثدیها الا یسر فانها تسقط انثی و اذ اضمرا جمیعا تسقطهما جمیعا» و چون زن بارور پستان راستش لاغر و نزار گردد پسری را سقط نماید و اگر پستان چپ او باریك و لاغر شود دختری بیفكند و اگر هر دو پستانش لاغر گردد دو بچه نر و ماده بیفكند.

عرض كردند این درازی و كوتاهی كه در انسان پدید می شود و از چیست فرمود «من قبل النطفة اذا خرجت من الذكر فاستدارت جاء القصر و ان استطالت جاء الطول» این معنی از جانب نطفه است زیرا كه چون آب مردی از مردی آدمی بیرون جست و به حالت استداره در زهدان بنشست فرزندش كه پدید آید كوتاه قامت باشد و اگر طولانی جای گیرد فرزند بلند بالا گردد.

صباح عرض كرد اصل آب چیست فرمود «اصل الماء خشیة الله بعضه من السماء و یسلكه فی الارض ینابیع و بعضه ماء علیه الارضون واصله واحد عذب فرات» اصل آب خشیت و بیم خداوندی است بعضی از آن از آسمان فرود آید و اندر زمین چشمه سارها به نمایش و گذارش رسد و پاره ای آبی است كه بطون زمین بر آن است و اصل آب یكی است و یك عنصر شیرین گوارا است.

راقم حروف گوید در اخبار هست كه خدای تعالی از نخست گوهری بیافرید



[ صفحه 286]



و با نظر خشم در آن بدید و آن گوهر آب شد و در السنه ی مردم نیز جاری است كه فلان كس از هیبت فلان یا از خجلت آب شد و در كلام عزیز وارد است «و انزلنا من السماء ماء بقدر فاسكناه فی الارض» و امثال این آیات بسر است و نوشته اند از ظواهر این آیات چنان مفهوم شود كه آنها به جمله از آسمان است. صدوق علیه الرحمة نیز چنین می داند لكن كلامی كه به معصوم و امام رضا علیه السلام صحت نقل یابد البته بر پاره ای تحقیقات و عقاید دیگران ترجیح و اولویت حاصل نماید و چه زبان دارد كه همان طور كه در اخبار وارد است كه خداوند تعالی از نخست آب را بیافرید و زمین را بر آن برنهاد و هم چنین آسمانها را همان گونه كه امام رضا علیه السلام میفرماید باشد و آنگاه آبهائی كه در اعراق و اطباق زمین است خود شاهد این حال است زمین را چند هزار فرسنگ قطر است آب باران این مقدار اعماق را نمی رسد.

صباح عرض كرد پس چگونه از زمین چشمه های نفط و كبریت و قیر و نمك و اشباه آن بجوشد و بخیزد یعنی اگر عذب فرات است پس این جمله چیست فرمود «غیره الجوهر و انقلبت كانقلاب العصیر خمرا و كما انقلبت الخمر فصارت خلا و كما یخرج من بین فرث و دم لبنا خالصا» تغییر می دهد آن را جوهر و منقلب می گردد چنانكه عصیر و دست افشار خمر می شود و خمر سركه می گردد و چنانكه از میان سرگین شكمبه و خون شیر پاك خالص بیرون می آید عرض كرد پس از كجا انواع جواهر بیرون می آید فرمود «انقلبت منها كانقلاب النطفة علقة ثم مضغة ثم خلقة مجتمعة مبنیة علی المتضادات الاربع» منقلب می شود نطفه سفید به خون سرخ و آن خون سرخ بسته به پاره ای گوشت و بعد از آن به خلقتی مجتمعه كه مبنی بر چهار عنصر است كه هر عنصری ضد آن دیگر است.

عمران عرض كرد چون زمین از آب آفریده شده و آب سردتر است پس چگونه زمین سرد خشك است فرمود «سلبت النداوة فصارت یابسة» تری و نداوت از زمین سلب می شود لاجرم یابس و خشك میگردد. عرض كرد گرمی



[ صفحه 287]



سودمندتر است یا سردی فرمود: «بل الحرا نفع من البردلان الحرمن حر الحیاة و البرد من برد الموت» بلكه حرارت از برودت نافع تر است زیرا كه حرارت از گرمی و حرارت زندگی است و برودت از سردی مرگ است «و كذلك السموم القاتلة الحار منها اسلم و اقل ضررا من السموم الباردة» و هم چنین است حالت مزاج زهرهای كشنده زهری كه حرارت و گرمی داشته باشد سالم تر و كم زیان تر از زهرهای بارد است.

راقم حروف گوید: چون مزاج زهر مخالفتی تام با مزاج آدمی و حیوانات دارد این است كه به واسطه آن مباینت موجب فساد و تباهی بدن و هلاكت شود چه با مزاج مرگ موید و موافق است و العلم عندالله تعالب و اولیائه.

در كشف الغمه و بحارالانوار مسطور است كه فضل بن هسل در مجلس مأمون از حضرت امام رضا علیه السلام پرسید یا ابالحسن آیا مردان مجبرون هستند یعنی در كار خود مجبور می باشند و اختیاری ندارند فرمود «الله اعدل من ان یجبر ثم یعذب» خدای تعالی از آن عادل تر است كه بنده ی خود را به عملی و كرداری مجبور گرداند و چون از روی جبر آن عمل را نمود او را بر آن كردار معذب فرماید عرض كرد مطلقون می باشند یعنی خداوند تعالی ایشان را رهاویله كرده است و به اختیار و میل خود گذاشته است تا هر چه خواهند بكنند و ناهی و زاجری در كار نباشد و آمری ایشان را به معروف امر نكند و از منكر متنبه نسازد فرمود «الله احكم من ان یهمل عبده ویكله الی نفسه» خداوند از آن حكیم تر است كه بنده خود را مهمل و بدون تكلیف و او را به خویشتن گذارد.